وقایع اخیر خاورمیانه، نه تنها از منظر منافع روسیه و ایران، بلکه از بسیاری جهات، شایان تامل است و ابعاد تودرتوی آن نیاز به بازتعریف و بازبینی دارد.
همهی ما کمابیش میدانیم چه چیزی، چگونه روی داد. ولی به فراخور تفاوت نگرشهای علمی و سیاسی، ممکن است در توصیف نهایی تابلوی کنونی منطقه، الفاظ و تعاریف گوناگونی به کار ببریم. حتی ممکن است دامنهی اختلاف نظر در حد و اندازهای باشد که فردی تابلوی مزبور را مینیاتور ببیند، دیگری آن را آبستره بخواند، تصور ببنندهی دیگری در حال و هوای قوللر آقاسی باشد و آن یکی ردپای پیکاسو را ببیند. به عبارتی دیگر، شاید بسیاری از کارشناسان با این موضوع مخالفت کنند که باز هم پای «نظم نوین» در میان است یا «بی نظمیِ نوین». ولی دست کم میتوانیم حول این محور به توافقی مشترک برسیم: موازنات قدرت تغییر کرده، حال و هوای منطقه شکلی دگر یافته، تماشای این منظره دوربینی دگر میطلبد و بیان و وصف آن، نیاز به مفاهیم جدید دارد. لذا منطقی نیست که بر قیاس همان روند قبلی، در وصف اهمیت ژئوپولیتیک سوریه و مناطق پیرامون آن، همچنان از لفظ «عمق استراتژیک» بهره بگیریم. باور کنیم این مفهومِ نظامی، مصداق همان چیزی نیست که در قرن بیستم بود!
در تمام جنگهای قرن بیستم، مفهوم عمق استراتژیک در چارچوب دفاع سرزمینی و تعیین استراتژی نظامی، اهمیت ویژهای داشت و توانایی یک دولت برای حفظ امنیت خود از طریق کنترل یک منطقه حائل بین مرزها و تهدیدات احتمالی، همواره یک ضرورت مهم به شمار میآمد. حتی آمریکا به عنوان کشوری که به مدد دوری از مرزهای تنش آفرین و دردسرساز، همواره از چتر امنیتی مستحکمتری برخوردار بود، در جستجوی عمق استراتژیک، به دنبال آن بود که تقریبا در سراسر گیتی حضور داشته باشد! اما حالا و در روزگاری که دانش و فن آوری، بنیان و منطق تمام استراتژیهای دفاعی و هجومی را دگرگون کرده، مفهوم و ماهیت عمق استراتژیک، لااقل در مقایسه با سدهی بیستم، چندان مهم نیست. در روزگار ما، موشکهای دوربرد، پهپادهای پیشرفته، رصدهای ماهوارهای، جنگندههای نسل پنجم، ابزارها و ادوات سایبری، ماهیت جنگ، قدرت نظامی و روابط بینالملل را تغییر دادهاند و «فاصله فیزیکی»، اهمیت سنتی خود را از دست داده است.
ما در جهانی زندگی میکنیم که پیوستگی فزاینده اقتصاد جهانی و ظهور نهادهای چندجانبه، کشورها را به سوی سرمایه گذاری در عرصههای علم، هوش مصنوعی، دیپلماسی اقتصادی و همکاری تجاری سوق داده و تمرکز مداوم بر حضور نظامی برونمرزی و حفظ عمق استراتژیک، حاصل و دستاورد چندانی ندارد. اگر تا دیروز، تهدیدات تروریستی و خطر حملات نظامی زمینی و نفوذ مستقیم سرزمینی در یک سطح حیاتی بود، حالا با چالشهای امنیتی مدرنی روبرو هستیم که بخشی از آنها مرتبط با دنیای علم و فن آوری است و بخشی دیگر، با تهدیدات غیرسنتی مانند تغییرات آب و هوا، کمبود منابع، تورم و بیثباتی اقتصادی، فقر و افراط گرایی سیاسی پیوند مستقیم دارد. در چنین شرایطی اگر برای حفظ امنیت صاحب «رویکردی جامع» نباشیم، احتمالا نه از ضعیفترین نقطه، بلکه از امنترین نقطه، ضربه خواهیم خورد!
سخنان بالا به این معنا نیست که اهمیت مفهوم عمق استراتژیک، تماما نادیده گرفته شود و در انجام محاسبات مرتبط با امنیت و تهدید، حوزهی «فرامرز» را فراموش کنیم. خیر… مقصود این است:
الف) پرداختن به خارج از خانه، اهمیت ثبات و چالشهای داخلی را کمرنگ نکند.
ب) از یاد نبریم که سیاست خارجی، همچنان قطعهای از خط ممتد سیاست داخلی است و نظریات پاتنام، والتز و دیگران، هنوز هم اعتبار خود را حفظ کرده است و نمیتوان اهمیت اثرگذاری سیاست داخلی بر سیاست خارجی را نادیده گرفت.
به خوانندگانی که ممکن است با بخش زیادی از این دیدگاهها مخالف باشند، پیشنهاد میکنم، اندکی به این سوالات بیاندیشند:
آیا تداوم حضور نظامی در بندر طرطوس و دسترسی آسان به آبهای مدیترانه، از مهمترین اهداف روسیه نبود؟ کدام اولویتها باعث شد که روسیه از کنار جغرافیای سوریه، بیاعتنا بگذرد؟
مگر حوثیهای یمن، در یکی از حساسترین مناطق جغرافیایی جهان قرار نگرفته اند؟ مگر امکان استفاده از موشکها و تسلیحات قابل توجه در اختیارشان نیست؟ پس چرا در این چند سال، نتوانستهاند با استفاده از این موقعیت ژئوپولیتیک مهم، موقعیت خود را تثبیت کنند و چرا در برابر حملات هوایی اسراییل، آمریکا و انگلیس، تا این اندازه آسیبپذیر هستند و غیر از ایران، کسی نگران حالشان نیست؟
اگر ترکیه، درست به اندازهی ایران، از پیوند دیرینه و مستحکمی با کردها و شیعیان عراق برخوردار بود، باز هم ممکن بود که تهران به مثابهی موثرترین کنشگر در معادلات سیاسی بغداد عمل کند؟
چرا ترکیه علیرغم حضور پنجاه ساله در جزیرهی قبرس، نه تنها موفق نشده این منطقه را به یک عمق راهبردی سودمند تبدیل کند، بلکه با یونان، دولت قبرس و اتحادیهی اروپا دچار مشکلات فراوان شده است؟
اگر پای منافع کلان تجاری در میان نبود، آیا چینیها باز هم حاضر بودند در اغلب کشورهای آفریقایی حضور داشته باشند و حضور خود را صرفا با تمرکز بر مفهوم عمق راهبردی توجیه کنند؟
مثالهای بالا، تنها چند نمونهی دم دستی از چالشهای مرتبط با تحول در بطن و ماهیت عمق راهبردی در دنیای فوق مدرن ماست. باید با این واقعیت کنار بیاییم که انباشت چالشها و بحرانهای داخلی ایران، در شرایط فعلی، به مراتب از جایگاه سیاسی در منطقه مهمتر است. لذا «بازگشت به خانه»، بازسازی دیوارهای ترک خورده، جا انداختن شیشهی «پنجرههای شکسته» و بها دادن به انتظارات و رضایت مردم، بازخوانی توصیهی زیبای سهراب سپهری در مورد «شستن چشمها» و «جوری دیگر دیدن» اهمیت حیاتی دارد. در چنین مقطعی، باید علاوه بر حفظ اهمیت ابزطرا قدرت سخت، به برخی جزئیات مربتط با قدرت نرم نیز پی ببریم و به این بیاندیشیم که به عنوان مثال، چرا ترکیه افتتاح شبکهی تلویزیونی تی.آر.تی فارسی را دقیقا در این شرایط زمانی انجام داد؟ آیا این یک همزمانی تصادفی و بیمعنی است؟ آیا با دم و دستگاه عریض و طویل و ناکارآمد صدا و سیما و رویکرد رسانهی حاکمیتی، میتوان از قدرت نرم سخن گفت؟ آیا خطر موضوعات مطرح شده توسط برخی چهرههای جنجالی سیاسی که کل کشور و جامعه را با موضوعات حاشیهای سرگرم میکنند، به مراتب بیشتر از خطر تهدیدات خارجی نیست؟ حالا وقت آن است که همه چیز بر اساس و مبنای «رضایت مردمی» و پاسخ دادن به انتظارات آنها پیش برود. چرا که به قول کالینگری، نظریهپرداز در زمینه مطالعات استراتژیک، «قرار نیست استراتژی نظامی، زمینه و اهداف سیاسی را شکل دهد. رویهی صحیح این است که اهداف سیاسی و اقتصادی، چند و چون تعیین استراتژی نظامی را مشخص کند».
۳۱۱۳۱۱
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "ایران، خاورمیانه و چشمانِ سهراب" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "ایران، خاورمیانه و چشمانِ سهراب"، کلیک کنید.